دل نوشته های تلخ من

دل نوشته های تلخ من

بیشترش حرفای دلمه اگر کسی هم دوست داشت تووی نظرات اشعار یا دل نوشته هاشو بفرسته که منتشر کنم و بقیه بخونن هم لذت ببرن هم نظر بدن با سپاس از شما بیننده ی گرامی
دل نوشته های تلخ من

دل نوشته های تلخ من

بیشترش حرفای دلمه اگر کسی هم دوست داشت تووی نظرات اشعار یا دل نوشته هاشو بفرسته که منتشر کنم و بقیه بخونن هم لذت ببرن هم نظر بدن با سپاس از شما بیننده ی گرامی

سرنوشت

تنها نرو نکن 


این قلب و آواره


از شب هام نگیر 


نور این ستاره


بزرگ نشو نشین


توی نگاه من


اشکم نشو 


نبین روزای تلخ من


حرفای گفتم و با دیگری نگو


هرجا رسیدی بش


از من بدی نگو


دست خودم نبود 


دست دلم نبود


تقدیره من همش 


بی رحمی تو بود


تقصیر تو نبود 


تقدیر و سرنوشت


دست کسی نبود 


تنها خدا نوشت

دفترم

حرف هایم را دیگر نمیگویم ...


حتی به دفترم به کاغذش !


نمیخواهم باعث آزارش باشم


و ببینم خود آزاری ازش


نمیخواهم خیسش کنم دیگر با اشک هایم


که لایق نقشی از گل و قلب در خود است


دفترم طفلک حیران از نوشته های من در خود است


که اشتباه بود و ابلهانه .... !


به جز غم نداشت برایش سودی


و درونش نوشته ام تنها از غم و رنج دوری

خود خواهی

این تلخ است که میگویی داشتی زمانی مرا دوست

 

و حالا چه بی پروا میگویی همه زندگیت ازآن اوست

 

میخواهی بیاورم به زبانم که بی تو میمیرم

 

همین است به میان میاوری حرفهایی از گذشته ای که سوخت

 

دیگر تمامم کرده ای نمیخواهی نگه داری ؟

 

لااقل خاطره ی خوبی که در قلب مرده ام داری

 

به تباهی نکش تصویرت را در ذهنم

 

نگو که احساسی به افکار بچگانه ام داری...

خدایم

به بهانه ای دیگر نمیخواهم پای بند باشم


به نگاهی و عشقی که از سوی دیگران است


تو نگاهم میکنی کافیست و میدانم


خدای من است که انقد مهربان است

برو

برو که دیگر در دیده ام جا نمیشوی


درون بغضم گم شده ای و پیدا نمیشوی


برو که دیگر حرفی نمی آید به زبانم


بروی بهتر است نمیخواهم تورا برنجانم


می اندیشم به عشقمان که سرانجامی نداشت


عشق من هرگز در دلت بی رحمی نکاشت


که بود و چطور به تو آموخت راه ... شکستن را !؟


برو .... وگرنه من آغاز میکنم رفتن را