دل نوشته های تلخ من

دل نوشته های تلخ من

بیشترش حرفای دلمه اگر کسی هم دوست داشت تووی نظرات اشعار یا دل نوشته هاشو بفرسته که منتشر کنم و بقیه بخونن هم لذت ببرن هم نظر بدن با سپاس از شما بیننده ی گرامی
دل نوشته های تلخ من

دل نوشته های تلخ من

بیشترش حرفای دلمه اگر کسی هم دوست داشت تووی نظرات اشعار یا دل نوشته هاشو بفرسته که منتشر کنم و بقیه بخونن هم لذت ببرن هم نظر بدن با سپاس از شما بیننده ی گرامی

من یک بغضم

شکننده ام من یک بغض هستم


هنگامی که در گلویت نشستم


نمی خواهم باشم قلبی ...


که درونه سینه ات شکستم


مرا می رانی از چشمانت


نذار بریزم من اشکت هستم


التماسم را ببین ...


من همان بغض گلویت هستم !


نشکن ساده مرا .... اشکم نکن مرا نریز !


غرورم را بخر .... آبرویم را مریز


جالبه!

جالب است میمیری برای کسی که عطسه ای نمیکند!


تب که جای خود دارد ..!حتی فکر به تو لحظه ای نمیکند


مزحک میشود و پر توقع ....!


وقتی پی به عشقت می برد


خیالش راحت است ...!


و دلت را به مفت نمی خرد


پوزخند میزنی به احساسات اطرافیان !


به خودت بخند..  !


که جه حرفهایی پشت سرت می آید به زبان


مثلش صدق میکند به احوال این روز هایت !


رنگ رخساره خبر میدهد از عشق نهان

توکل

ریختم برنامه هایی برای زندگیم


خواستم رها شوم از این بردگیم


افسار فکرم را بدست خود گیرم !


شدم غمگین و ملول که اینگونه اسیرم


بشکنم این حصار های درونم را


خودم را با چشم عقلم ببینم!


بدانم چه میخواهم از بختم


در انتظار سرنوشتی مبهم ننشینم !


سپردم خود را به دست پروردگارم


که سودم در این است توکل به او


به غیر از این میشود گرفت تصمیمی ؟


خود را باختم به عشقش


شدم از غم و رنج ها به دور...

راضیم

خوش و خندانی ؟!


من راضیم به شادیت


می خواهی با او بمانی


به پایش بریزی همه دارائیت !


من راضیم به اینکه مسروری


به اینکه برای من مغروری


حتی به اینکه فرسنگ ها دوری


و تنها چاره ام اینست...سکوت و صبوری

شب ها

هنگامی که سحر می شود


همه در خوابند و من بیدار


یادت مرا بهم می ریزد


خاطراتت میکند مرا بی تاب


میسوزم از آتش این عشق و هر شب


می رباید از چشمانم خیال تو خواب


محو نگاه تو بودم...ثانیه ها !


غافل از اینکه چشمانت هست سراب


مرا می شنیدی! سکوت میکردی از چه رو !؟


همه ی آرزوهایم بی تو تنها نقشیست بر آب...