دل نوشته های تلخ من

بیشترش حرفای دلمه اگر کسی هم دوست داشت تووی نظرات اشعار یا دل نوشته هاشو بفرسته که منتشر کنم و بقیه بخونن هم لذت ببرن هم نظر بدن با سپاس از شما بیننده ی گرامی

دل نوشته های تلخ من

بیشترش حرفای دلمه اگر کسی هم دوست داشت تووی نظرات اشعار یا دل نوشته هاشو بفرسته که منتشر کنم و بقیه بخونن هم لذت ببرن هم نظر بدن با سپاس از شما بیننده ی گرامی

دیر شد

شب های نا آرام من


اشکای بی پایان من


ذهن پر از تشویشم


افکار نا پیدای من


چشمان از غم خونم


دید تا چه حد دیوونم


رفتو برام تنها گذاشت


بار عشق را بر شونم


امروز خاکستر شدم


فردای بی تکرارم


آینده ی تاریکم


دیر است برا اقرارم


از دست رفتید و شدم


بازیچه ی دنیای غم


حالا برای مردنم


یقین دارم که لایقم

شکاکم کن

شکاک نمیکنی مرا !


حرف دلت نمیزنی


بگو بمان می مانم


رای مرا نمی زنی


در صددم که رد شوم


مفابل تو سد شوم


هرچه کنم تو عاقبت


با قلبم بد نمی شوی


نه خواهشی


نه صحبتی


سکوت تو کشد مرا


این روز ها چه تلخ شدی


از تو زیان رسد مرا


شکاک کن کمی مرا


رای مرا بزن نرم


برای یک بارم شده


ببین دو چشم های ترم

می خواهمت

می خواهمت مثل هوا ... همچون نفس


تشنه ای هستم که می خواهم آب !


می بیننمت در خیالم تنها سراب هستی و خواب


نمی باری بر من 


نمی کنی سیرابم


تو شگردت این است


لذت می بری وقتی بی تابم !


مشخص است با من بازی داری از سر جنگ


فایده ای ندارد ... اینگونه بزنم برای داشتنت ...


به قلبت چنگ ...

تموم

خیانت رو میفهمم از طرز نگاهت


اما برای گفتنش تو نداری شجاعت


بهتر نیست ؟ که همین حالا تموم شه ؟


وقتی از اولشم نداشتی صداقت !


بیا و به هردومون زنگ تفریحی بده


ولی من ترجیح میدم این بازی تموم شه


دقیقا مثل تو رسیدم به اینکه...


نذارم دیگه احساساتم حروم شه


پس به قولی : تورو بخیر مارو به سلامت


فقط امیدوارم حتی نباشه ....


روزی دیدارمون به قیامت

قلبم

نمی خرند تو را


بهتر که تنها بمانی !


نه...تلاشی نکن 


که بیشتر از این مردمان بدانی


جز طعنه هایشان...


نمی شود عایدت چیزی


تو را نگاه میکنند طوری که ...


خودت هم خوف میکنی نکند مریضی!


نشان نده به کسی که تا چه حد ظریفی


نمی فهمند روحت است که بزرگ است !


قضاوت می کنند که مریضی