به نشانه ها توجه ای نداری
عاشقت بودم و خبر نداشتی...گناهی نداری
از دلم احساسم خبر نمیگیری
غم این چشم ها را مگر نمیبینی !؟
زندگی را دست تقدیر نمیسپاری...
قلبت را لحظه ای پیشم نمیذاری
تو سخت میگیری عشق و دوستی را...!
حرف هایت خنجریست که میخراشد پوستی را !!
با که گوییم ؟؟
دل تنگی هایم را ؟؟
از که جویم ؟؟؟
شیرینی لبخند هایت را ؟؟؟!!
تا زمانی که نباشی در کنارم
همچو باران بی بهانه می بارم...
ساده تر از گفتنه من عاشقت هستم
سخنی برای اثباتم ندارم
که بی عشق نبضی نمیزند...!
به صحت این حرف هنوز شک دارم
شنیدند مرا.... و به طعنه خندیدند!
همان ها که تورا هرگز نفهمیدند
چه امیدی وقتی برای رفتنت..
حرف هایشان را هیچ نسنجیدند
هدف شکستت بود....
چه برنامه هایی که ریختند!
و بعد رفتنت....
پشتت صفحه ها چیدند...!
غافل از قلبم....!
غافل از من هم!
خیلی ها بودند...
مرا نفهمیدند...!
عاقبت رفتم...!
بسانت شکستم...!
چه سودی حاصل!؟؟؟
فقط دلم را شکستند...
ترس از غم دوریه تو نیست
حرف از دل غمگین من است
صد سال گذشت و کس ندید...
این قلب من است از همه رنجیده تر است!
اشک من و بین ساده بگیر...!
این سکوت من تلخ تر است...
بغضی که شکست به پای عشق تو نبود!
زخم دل من کهنه ز جای دگر است...