هنگامی که سحر می شود
همه در خوابند و من بیدار
یادت مرا بهم می ریزد
خاطراتت میکند مرا بی تاب
میسوزم از آتش این عشق و هر شب
می رباید از چشمانم خیال تو خواب
محو نگاه تو بودم...ثانیه ها !
غافل از اینکه چشمانت هست سراب
مرا می شنیدی! سکوت میکردی از چه رو !؟
همه ی آرزوهایم بی تو تنها نقشیست بر آب...